رزم و شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
چشمِ دشمن کور از این سبک حضور زینب است این چنین مجنون شدن مدیون شور زینب است لحـظۀ ایثار و هنگام ظهـور زینب است روز اجـلال مقـام پُر غـرور زینب است هر که آمد سوی میدان گفت پور زینب است این دو سردارِ شجاع از نسل و نور زینب است این که باشد عون فرزند غیور زینب است دیگری نامش محمّد او سُرور زینب است رزمِ زینب زادهها طعنه به خیبر میزند این چنین جنگ آوری گویا به حیدر میزند همچو سیمرغی به میدان هر طرف پر میزنند آتـشـی بر سینـۀ لرزان لـشـکـر میزنـند ابتدای هر رجز حرف از پیمبر میزنند دم ز جنگ موته و پیکار جعـفر میزنند هر دو دم از حرمت زهرای مادر میزنند مرهمی با این رجز بر زخم کوثر میزنند پیـش چـشم دشمنان دم از دلاور میزنند ذکر یا حـیـدر مدد را هم مکـرر میزنند این همه شوق شهادت آرمانی مکتبی ست حاصل آموزش و درس و کلاس زینبی ست با حضور این دو کار جنگ بی سامان شده هم عدو لرزان شده هم بی رمق شیطان شده چشم زینب پشت ابر خـیـمهها پنهان شده چار قل می خواند و خود قاری قرآن شده یک طرف مادر از این رزمندگی حیران شده یک طرف از زخم چشم دشمنان نالان شده هم حسین بن علی در سینهاش طوفان شده هم که اهل خیمه مدهوشِ چنین میدان شده در حـرم افـتـاد نـاگـه نـالـه و تاب و تبی تـا خـبـر آمـد ز قـتـل نـوجــوان زیـنـبـی مادری داغ جـوان دیده میان خیمههاست در دل مادر خدا داند که غوغایی بپاست زد پر خـیمه کـناری و نوایش بی نواست او نگاهش بر ره برگشتن خـون خداست زینب اکنون منتظر مانده که گل های کجاست ناگهان دیدش که فصل نوحه و اشک و عزاست روی دستان برادر سورۀ شمس و ضحاست رفتن زینب ز احساس است و ماندن از وفاست دید زینب خـون به انـدام بـرادر ریخـتـه روی دوش دلبـرش گـلبرگ پرپر ریخته |